پسرک گریه نکن، چوبِ فلک رو میشکنم
من مثه معلمت مشقاتو خط نمی زنم
دفترِ تازه بیار، مشقای من جریمه نیس
مشقِ شب رو پاره کن! مشق طلوعُ بنویس
رنگِ روزگار نباش، یه دس صدا داره هنوز
بودنت تو دایره، نقطه ی پرگارِ هنوز
وقتی دریا می گه نه، تو قطره باش بگو بله
دسته ی تیغِ تبر، چوبِ درختِ جنگله
همه قصه ها دروغه، دیگه چش به راه نباش
قصه رو خودت شروع کن، این مدادُ بتراش
بنویس جای کبوتر روی ابراس نه تو چاه
بنویس تا بشکنه طلسمِ این تخته سیاه
رنگِ روزگار نباش، یه دَس صدا داره هنوز
بودنت تو دایره، نقطه ی پرگارِ هنوز
وقتی دریا می گه نه، تو قطره باش بگو بله
دسته ی تیغ تبر، چوبِ درختِ جنگله
هیچ کسی سرور من نیست! اینو صد بار بنویس
سایه ای رو سر من نیست! اینو صد بار بنویس
من خودم یه پا سوارم! اینو صد بار بنویس
دل دلِ یه انفجارم! اینو صد بار بنویس
هیچ کسی سرور ممن نیست! اینو صد بار بنویس
(یغما گلرویی)
وقتی مردی به سلمانی می رود فقط یک دلیل برای خود دارد، او می خواهد موی سرش را اصلاح کند ولی زنان در آرایشگاه تنها به دنبال کوتاه کردن و یا پیچیدن موی سر نیستند. گاهی زنان غریبه ای که برای نخستین بار یکدیگر را در سالن آرایشگاه می بینند، پس از خروج از آنجا تبدیل به دوستانی صمیمی می شوند. آیا تا به حال دیده اید که مردی در حال رفتن به سلمانی بگوید: " هی فرانک! من دارم میرم سلمانی تو هم با من میای؟" شنیدن چنین جمله ای از زبان مردان نادر است.
مردان بیشتر اوقات کنترل تلویزیون را در دست گرفته و مرتب کانال عوض می کنند، ولی زنان چنین کاری را دوست ندارند.
زنان مردان را به خاطر بی احساس بودن، گوش نکردن، گرم و صمیمی نبودن و درک نکردن شور عشق زنانه مورد انتقاد قرار می دهند. مردان هم زنان را به خاطر بد رانندگی کردن، سر و ته گرفتن نقشه، نداشتن شم جهت یابی، حاشیه رفتن به جای پرداختن به اصل موضوع و... به باد انتقاد می گیرند.
مردان فکر می کنند که جنس برتر هستند ولی زنان می دانند که جنس برتر هستند.
مردان از اینکه یک زن می تواند با ورود به سالنی پر جمعیت بی درنگ در باره ی حاظران نظر دهد تعجب می کنند. مردان از اینکه زنی چراغ چشمک زن تمام شدن روغن ماشین را نمی بیند ولی یک جوراب کثیف را از فاصله 50 متری در گوشه تاریکی تشخیص می دهد گیج می شوند. زنان نیز از دست مردها که به راحتی و فقط با کمک آینه بغل اتومبیل بزرگی را در جایی تنگ پارک می کنند ولی هرگز سوراخ جورابشان را نمی بینند کلافه می شوند.
اگر زنی راهش را گم کند، به راحتی می ایستد و از عابران سوال می کند ولی مردان ساعت ها به دور خود می چرخند و زیر لب می گویند: " بالاخره راه رو پیدا می کنم، تا اینجا رو درست اومدم، این پمپ بنزین رو می شناسم."
زنان و مردان با هم متفاوتند و هیچ یک از دیگری برتر نیست. تنها نقطه ی مشترک آنها تعلق به یک گونه است. مردان و زنان در دنیاهای متفاوت و با ارزش های متفاوت و طبق قواعد مختلف زندگی می کنند.
برگرفته از کتابِ:
چرا مردان گوش نمی دهند و زنان نمی توانند نقشه بخوانند.
گریه نکن عزیز من حالا که گریه زوریه
حالا که تنها چارمون د ل دِلِ و صبوریه
تکیه بده به این صدا، غصه نخور که فاصله
بین نگاه من و تو هزار تا سال نوریه
بیا دروازهء نورو روی سایه ها ببندیم
وقتی ممنوعه تبسم با لب بسته بخندیم
گریه نکن عزیز من گریه فقط یه مرهمه
کنار این بغض بزرگ، اشکای ما خیلی کمه
گریه نکن چراغ عشق توی ترانه روشنه
جرقه های سایه کش تو این صدا دم به دمه
همطپش همیشگی لرزش دستامو بگیر
برق نگات خط می کشه رو این سیاهی حقیر
توی ضیافت صدا تا ته شعر من برقص
اطلس آوازُ بکش رو سر واژه های پیر
( یغما گلرویی)