تصور کن


yaghma golrouee


ترانه های یغما رو خیلی دوست دارم. در اکثر ترانه هاش وطن رو به اندازه ی دنیا بزرگ می کنه. مثل همین یکی که با صدای همیشه دوست داشتنی سیاوش قمیشی اجرا شده.

تصور کن

تصور کن اگه حتی تصور کردنش سخته!
جهانی که هر انسانی تو اون خوشبخته خوشبخته!
جهانی که تو اون پول و نژاد و قدرت ارزش نیست!
جواب هم‌صدایی‌ها پلیس زِد شورش نیست!
نه بمب هسته‌ای داره، و نه بمب‌افکن نه خمپاره!
دیگه هیچ بچه‌ای پاشو روی مین جا نمی‌زاره!
همه آزاده آزادن، همه بی‌درد بی‌دردن!
تو روزنامه نمی‌خونی، نهنگا خودکشی کردن!

جهانی را تصور کن، بدون نفرت و باروت!
بدون ظلم خود کامه، بدون وحشت و تابوت!
جهانی را تصور کن، پر از لبخند و آزادی!
لبالب از گل و بوسه، پر از تکرار آبادی!

تصور کن اگه حتی تصور کردنش جرمه!
اگه با بردن اسمش گلوت پر میشه پر از سرمه!
تصور کن جهانی را که توش زندانی افسانه‌س!
تمام جنگ‌های دنیا، شدن مشمول آتش‌بس!
کسی آقای عالم نیست، برابر با هم‌اند مردم!
دیگه سهم هر انسانِ تن هر دونه‌ی گندم!
بدون مرزو محدوده، وطن یعنی همه دنیا!
تصور کن تو می‌تونی بشی تعبیر این رویا!

روزهای بی خاطره



باغ حنجره ات آباد


باز هم سیاوش قمیشی و آلبوم زیبای   روزهای بی خاطره   با ترانه های استثنایی از یغما گلرویی.

برای دانلود کردن روی گزینه کلیک راست کرده و save target as را انتخاب کنید و با مشخص کردن مسیر save کنید و لذت ببرید.

۱.بوسه باد

   ۲.گریه کن

   ۳.پنجره 

  ۴.تصور کن

    ۵.محبوبه شب  

۶.هنوز

  ۷.یاد من باش 

۸.بوسه باد (کلاب میکس)

خواهش می کنم

آنقدر بی خیال از بازنگشتنت گفتی
که گمان کردم سر به سر این دل ساده می گذاری
به خودم گفتم
این هم یکی از شوخی  های شاد کنندهء توست
ولی آغازِ آوازِ بغض گرفتهء من
در کوچه های بی دار و درختِ خاطره بود!
هاشورِ اشک، بر نقاشیِ چهره ام
و عذابِ شاعر شدن در آوارِ هر چه واژهء بی چراغ!
دیروز از پی گناهی سنگین، گذشته را مرور کردم
از پیِ تقلبی بزرگ، دفاترِ دبستان را ورق زدم!
باید می فهمیدم چرا مجازاتم کرده ای!
شاید قتل مورچه هایی که در خیابان
به کفِ کفش من می چسبیدند،
این تبعیدِ نا تمام را معنا کند!
یا شیشه ای که با توپِ سه رنگ من،
در بعد از ظهرِ تابستانِ هشت سالگی شکست!
یا سنگی که با دستِ من
کلاغِ حیاطِ خانهء مادربزرگ را فراری داد!
یا نفرینِ ناگفتهء گدایی، که من
با سکه نصیب نشدهء او برای خودم بستنی خریدم!
وگرنه من که به هلال ابروی تو،
در بالای آن چشمهای جادویی، جسارتی نکرده ام!
امروز هم به جای خونبهای آن مورچه ها،
دَه حبه قند در مسیر مورچه های حیاطمان گذاشتم!
برای آن پنجرهء قدیمی، شیشهء رنگی خریدم!
یک سیر پنیر به کلاغ خانهء مادربزرگ
و یک اسکناس سبز به گدایِ در به درِ خیابان دادم!
پس تو را به جانِ جریمهء این همه ترانه،
دیگر نگو برنمی گردی!

                               ( یغما گلرویی، «مگر تو با ما بودی!؟» )